باخت

گاهی زندگی چنانت زیر آوار میگیرد که باقی مانده ات دانه ارزنی نیست!

چنانت خون به جگر کند که باران چشمانت سرخ گون گردد!

چنانت به زمین کوبد که سیمرغ رستم دستان را یارای یاریت نیست!

چنانت عطشان گذارد که خلیج نیلگون همیشه فارس یا عرب یا هر اسم نامهم دیگری را توان سیراب کردنت نباشد!

چنانت بی ثمر گذارد که خویش است!

چنانت غم بر جان افکند که جیم کری را نیز توان کشیدن قوس محدب بر دهانت نباشد!

چنانت تهی از عشق گذارد که عشقت تو را درگیر تنوع خواند!

چنانت مبتلا به ناگواری کند که تاب تحملش میبایست از ایوب نبی عاریه گیری!

چنانت حیران و سرگردان گذارد که در کتاب رکوردهای گینس ثبت گردد!

چنانت به ورطه نابودی کشاند که شیطان رجیم نتوانسته!

چنانت تیغ بر پیکر نشاند که از تو جز دلی پر غم نماند!

چنانت ذلیل و ناتوان و مفلوک و دردمند و فقیر و حقیر و مستجیرت نماید که تنها برایت ذات اقدسش ماند و تنها دستگیر عالم باز دستگیر تو خواهد بود اگر بخواهی و گاهی حتی اگر نخواهی ...

الهی یاریم کن که تنها تو می توانی ...

خودمونیم اصلا سال خوبی نبود ...

امسال هم با تمام خوبیها و بدی هاش داره تموم میشه، اما به طور متوسط امسال حداقل برای من سال خوبی نبود، از یه طرف فشار های سربازی، از طرف مشکلات کاری و از طرف دیگه مشکلات جسمی که اعضای خانوادم باهاش درگیر شدن و سلامتیشون به مخاطره افتاد.

و حالا دو روز مونده به عید آخرین تیر ناکامی هم به سمتمون روانه شد و عزیزترین دوستم یه تصادف شدید کرد، تا سیر حوادث امسال، چهره تکامل یافته تری به خودش بگیره، البته باز هم جای شکرش باقیه که اتفاق ناگوار جسمی براش پیش نیومد و آسیبی بهش نرسید اما ...

خدایا امسالمونم گذشت، سال بعد رو بهتر از امسال قرار بده تا بتونیم بیشتر در خدمت باشیم ...

همه تموم کردن، منم تموم شدم ...

11 ماه از خدمت نامیمون و نامقدس سربازیم میگذره و هنوز یه نصف سال (6 ماه) مونده تا این دوران منحوس و منفور رو تو خاطرات بدم بایگانی کنم و از خدا بخوام که هیچ وقت دیگه یه همچین روزها و دورانی رو نبینم. آخر سربازی ماهم که میخوره به انتخابات و اگه شلوغی بشه آشمون پختس! خدا خودش رحم کنه ...

اکثر هم خدمتیا و دوستام سربازیشونو تموم کردن و من موندم و حسرت یک لحظه آزادی!  لامصب هیچ کدومشونم شیرینی ندادن بهمون! نمیدونم چطوریه! هممون تو یه روز رفتیم سربازی اما همشون دارن از من زودتر (6 ماه زودتر) تموم میکنن. آدم که میبینه دیگه تنها شده خیلی بهش سخت میگذره انگار که از اول تو این لباس به دنیا اومده ...

مبارکه حاج طاهر ...

در پس هر حادثه حکمتی نهفته است ...

از دفتر بیرون اومدیم. قرار بود دوستم که خیلی عجله داشت رو به مقصد برسونم.

دوستم با عجله اومد و ساک شنا و کیف دستی کوچیکم که رو صندلی جلوی ماشین بودو برداشت و روی صندلی عقب ماشین انداخت. من خیلی سریع ماشین را روشن کردم و خواستم حرکت کنم که ناگهان اتومبیلی که از کنار ما گذشته بود ایستاد و دنده عقب گرفت و مسیر ما را مسدود کرد. من از این موضوع خیلی عصبانی شدم، هر چقدر بوق زدم و اشاره کردم فایده ای نداشت و مسیر ما را باز نکرد، ناچار شدم دنده عقب بگیرم و این ماشینو دور بزنم. از کارش به شدت عصبانی شده بودم و به برا همین وقتی که خواستم از کنارش بگذرم با لحنی بسیار تند مورد خطاب قرار دادمش و اعتراض کردم و برا این کارش سرزنشش کردم.

در همین حین خانم راننده ماشین که کنارش نشسته بود شیشه ماشینو پایین داد و گفت: آقا وقتی اوسایلتونوجابجا می کردین، کیف دستیتون افتاد رو زمین. ما خواستیم شما رو مطلع کنیم اما شما مجال ندادید!

 به عقب نگاه کردم و کیف دستیمو رو زمین دیدم و از کارم به شدت شرمسار و پشیمون شدم. تو کیفم چند میلیون پول داشتم!

تصمیم گرفتم از این به بعد در مورد دیگرون و رفتارشون زود قضاوت نکنم، چرا که در پس هر حادثه ای حکمتی نهفته است.

یه روز یه تُرکه

یه روز یه ترکـــه پایه گذار منطق فازی در دنیا میشه که پایه و اساس ساخت هوش مصنوعی و سیستم های کنترل پیشرفته, همین منطق فازیه
اسم اون ترکـــه پروفسور دکتر لطفی زاده است

***************************

یه روز یه ترکـــه اولین عمل جراحی قلب و کلیه رو تو ایران می کنه
بعد مجله وارلیق منتشر می کنه, جایزه بهترین پزشکم دریافت می کنه اون شخص کسی نیست جز پروفسور جواد هیئت


***************************

یه روز یه ترکـــه میره جبهه, بعد از یه مدت فرمانده میشه
یه روز بهش می گن داداشت شهید شده افتاده سمت عراقی ها اجازه بده بریم بیاریمش جواب میده کدوم داداشم؟! اینجا همه داداش من هستن بعدها خودشم به داداش های شهیدش ملحق شد.اما الان نیست ببینه به کیا داش میگفت داداش!!کسایی که توهین کردن به نژاده اون نقله نباته محفلاشونه
اون ترکـــه کسی نبود جز مهدی باکری...

دردیست غیر مردن ...

دستانم کوتاه تر از سابق شده، کاهش طول را حس میکنم ...

قدمهایم کندتر از سابق شده، کاهش سرعت را حس میکنم ...

گویی سستی افکارم به سستی گامهایم انجامیده و سراسر وجودم را در لرزشی سهمگین فرو برده ...

حاصل این سستی نیست جز فراغ ... فراغ و هجران ...

گویی فراغ را چاره نیست، گویی درماندگی را چاره نیست، گویی ...

دردیست غیر مردن، کان را دوا نباشد ... پس من چگونه گویم کین درد را دوا کن1

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1. مولانا

اعتماد فقط 60 درصد!

وودی آلن میگه برای شناخت انسان ها کافیه فقط یه بار بر خلاف میلشون رفتار کنید!

اگه باور ندارید یه بار امتحان کنید تا ببینید اونایی که در ظاهر ادعا میکنن دوست شمان تا چه حد قابل اعتمادن !

متأسفانه زندگی به من ثابت کرده نزدیکترین و مطمئن ترین اشخاص برای هر کس تنها ۶۰ درصد قابل اعتمادن، و قسمت بد قضیه اینجاس که این درصد روز به روز در حال کاهشه!

مواظب باشین به هیچکس، به هیچکس و به هیچکس، بیش از حد اعتماد نکنین و همیشه یه راه فراری برای خودتون بذارین، چونکه مطمئن ترین انسان ها ممکنه یه روز وقتی منافعشون در خطره شما رو به ارزونترین قیمت ممکن بفروشن و یا ازتون سوء استفاده کنن.

البته این به این معنی نیس که به همه سوء ظن داشته باشین، بلکه زیرک باشید و کاری کنید که همه ی نقاط ضعف و قوت و توانایی های شما برای اطرافیانتون آشکار نشه و همیشه چیزی برای رو کردن داشته باشید تا امکان سوء استفاده از شما به حداقل برسه ...

چون انسان ها قابل شناخت نیستن پس قابل اعتماد هم نیستن ...

بلد نیستی بکش کنار داداشم ...

خشم عمومی مردم خشنودی خواص (نزدیکان) را از بین می برد، اما خشم خواص را خشنودی همگان بی اثر می کند. خواص جامعه همواره بار سنگینی را بر حکومت تحمیل می کنند، زیرا در روزگار سختی یاریشان کمتر و در اجرای عدالت از همه ناراضی تر و در خواسته هایشان پافشارتر و در عطا و بخشش کم سپاس تر و به هنگام منع خواسته ها دیرعذرپذیرتر و در برابر مشکلات کم استقامت تر می باشند. در صورتی که ستون های استوار دین و اجتماعات پر شور مسلمین و نیروهای ذخیره دفاعی عموم مردم می باشند، پس به آنها گرایش داشته و اشتیاق تو به آنان باشد.

بخشی از نامه علی به مالک اشتر

کجاست علی تا ببینه یه عده بی شعور افسار حکومتو گرفتن دستشونو اسلامو به کجاها میکشونن ...

تسلیت ای بازماندگان عقب ماندگی ...

آدم واقعا درمونده میشه وقتی میبینه هنوزم تو سال ۲۰۱۲ ما باید برای زلزله ۶ ریشتر اینقدر تلفات بدیم و عزیزانمونو از دست بدیم ...

چرا باید تو ژاپن که کل تمدنش به ۱۰۰ سال نمیرسه وقتی زلزله ۸ ریشتر میاد همه به داخل خونه های مقاومشون فرار کنن ولی در ایران حتی یک زلزله ۳ ریشتر هم عامل تهدید جان مردم باشه ؟

واقعا چه کسی پاسخگوی این همه عقب موندگیه و ما تا کی باید چوب عقب موندگی مملکت رو بخوریم؟

ما تا کی میخوایم برای  رفع عقب موندگی کشورهای اجانب سر و کله بشکنیم و از فلاکت خودمون بی خبر باشیم؟

کی میخواد جون یک انسان تو این مملکت اهمیت پیدا کنه؟

تسلیت ای مردم غیور، با ایمان و با شرافت آذربایجان ...

تسلیت که کسی به فکرتان نیست و باید عزیزانتان را به تنهایی به خاک بسپارید ...

تسلیت ای بازماندگان عقب ماندگی ...

ز گهواره تا گور دانش بجوی عزیزم ...

واسه من جالبه چرا یه عده در مقابل یاد گرفتن اینقدر مقاومت میکنن.

از قدما رسیده که پرسیدن عیب نیست بلکه ندونستن عیبه، پس ما نباید از یاد گرفتن و سوال پرسیدن فرار کنیم، بلکه باید از ندونستن فرار کنیم و لازمه این گریز، پرسیدن و یادگیریه.پیامبر میگه دنبال علم باشین حتی اگه در چین باشه، یعنی آدم برای یادگیری باید هرگونه مشقت و منت رو تحمل کنه و علم رو ولو در بلاد کفر باشه و در دورترین نقاط جهان باشه بدست بیاره.

انسان هیچ وقت نباید به واسطه اینکه اگه بپرسه ممکنه مقابل دیگرون کوچیک بشه یا ممکنه دیگرون مسخره ش کنن از یادگیری دست بکشه چرا که در این صورت و با این رویه همیشه جاهل میمونه و پیشرفتی تو زندیگیش نخواهد کرد و همیشه در یه سطح از سواد و علم خواهد بود و انسانی که پیشرفت نکنه در واقع مرده محسوب میشه.

این مشکل غالب جوونای ماست که به بهانه­های گوناگون از جمله غرور، کسالت، حوصله نداشتن، وقت نداشتن، ادعای دونستن، هراس از کوچک شدن و ... از پرسیدن و یادگیری خودداری می کنن و نه تنها به خودشون بلکه به مملکت و از اون مهم تر به اسلام ضربه میزنن و باعث عقب موندگی و انزوال اونها میشن.

بیایید بهانه ها را کنار بذاریم و در خودمون همت یادگیری رو تقویت کنیم ...

rəhm elə ...

bu il də oruşlux gəldi amma mən elə bil gənə də heç zad bu gözəl aydan annamıyacaqam
allah can komək ol bu ili də annamaz gutarmıaq, niyə ki bu ill həm sərbazam ham tukan da işlirəm və ona görə çoxraq səndən uzax olmuşamş allah öz böyük lügündən rəhm elə biləmizə

اینجا معلوم نمیشه کی به کیه .....

مرغ ایرانی رکورد دنیا را شکست

 
باشگاه خبرنگاران نوشت: مرغ ایرانی با قیمت ۷۳۰۰ تومان در ۱۵ تیر سال ۱۳۹۱ رکورد قیمت مرغ را در دنیا شکست.

براساس این گزارش مقایسه ای انجام شده بین قیمت مرغ ایران با قیمت برخی از کشورهای دنیا که در جدول زیر قابل مشاهده است.

شهر

نرخ(تومان)

تهران

۷۳۰۰

کراچی

۱۹۷۸

نیویورک

۱۸۶۰

سمرقند

۱۲۵۰

ابوظبی

۱۱۰۰

مسقط

۳۱۹۳

کپنهاک

۱۰۴۰

ریودوژانرو

۳۲۵۰

آنکارا

۲۰۳۱

مسکو

۳۴۸۳

قاهره

۳۴۸۰

منبع: تابناک 

روزمرگی ...

روزمرگی باعث شده ازت دور بشم ... یادم نمیاد کی یادت کردم ... نمیدونم خودمو فراموش کردم یا تورو ... همیشه به کارم رسیدگی کردی ... همیشه بهم رسیدی ... همیشه کمکم کردی ... همیشه دستمو گرفتی ... همیشه صدامو شنیدی ... همیشه هوامو داشتی ...

اما من خیلی بی معرفتم ... 

کمکم کن به یادت باشم ...

کفش پاشنه بلند ...

با دیدن این تصویر خیلی متاثر شدم. واقعا انسان چقدر میتونه بی رحم باشه که حتی به بدن خودشم رحم نکنه و برای جلب توجه و نمود پیدا کردن در چشم دیگران خودشو و جسمشو به این وضع نابسامان دربیاره!

این عکس، تصویر رادیولوژی بلاییه که کفش پاشنه بلند به سر وضعیت طبیعی پاها میاره، البته ماجرا به اینجا ختم نمیشه و آسیب هایی که به ستون فقرات وارد میشه در این تصویر نمایان نیست.

یکی به من بگه آخه واقعا چرا؟؟؟!!!

پایان دوره آموزشی پیرمرد سرباز

خدایا شکرت ...

بالاخره دوره آموزش سربازی تموم شد ...

اما جدا این ۲ ماه مثل ۲ سال بود برام مخصوصا این اواخر که رفتیم اردو پایان دوره مثل عذاب الهی بود، اما هرچی بود به خیر و خوشی تموم شد، انشاءالله ادامه سربازی میفتم شهرمون و دیگه باقلوا میشه.

اما تنها خاطره ای که از سپاه (دوره اجباری من تو سپاهه) داشتم و یادگاری برام خواهد موند، بی عدالتی و تبعیض و پارتی بازی بود، طوری که این مسئله رو آخرین روز با فرمانده مون (ستوان چهاردولی) درمیون گذاشتم و ازش گلایه کردم. اونجا جایی بود که هرچقدر بیشتر کار میکردی از احترام کمتری برخوردار بودی و برعکس یه عده که لابی داشتن، بدون اینکه آدم مفید باشن و کاری انجام بدن مثل زالو شیره هم خدمتی های خودشونو میکشیدن و مثل اختاپوس به هرجا که به نفعشون بود چنگ انداخته بودن، طوری که حتی از بعضی از فرمانده ها هم بیشتر نفوذ و اعتبار داشتن ...

و این مسئله باعث شد این پیرمرد سرباز در این ۲ ماه سربازی به اندازه ۲ سال پیرتر بشه و به فنا نزدیک تر ...

خدا رحمت نکناد آنکه را برای اصلاح امور مملکت و اخص اصلاح قانون اجباری و ساماندهی آن تلاش نکند ... 

اشتباهات کوچک و عقوبات بزرگ

دیشب یکی از تلخ‌ترین و سخت‌ترین شب‌های زندگیم رقم خورد.

گاهی اشتباهاتی که به راحتی قابل کنترل هستن وقتی واقع میشن میتونن چقدر خانمان سوز و آخرت سوز باشن و گاهی شوخی‌های بی جای انسان میتونن چقدر مخرب باشن و نه تنها شخصیت طرف مقابل بلکه شخصیت فاعل رو هم تخریب کنن و بنیان دوستی شیرین رو از هم بپاشونن و اونو به تلخی و انفصال بکشونن.

اشتباهی که کردم از روی سهو بود اما طوری بود که میتونستم جلوشو بگیرم تا انجام نشه اما شد و با اینکه اولش شوخی بود ولی جدی شد و شب سختی رو برام رقم زد. شبی که باعث شد یکی از عزیزان ازم دلگیر بشه و شیرینی خاطراتمون کمرنگ بشه و کدورت حاصله باعث انفصال ارتباطمون و مرگ دوستیمون بشه.

البته من قصد رنجوندنشو نداشتم اما شد و عذرخواهی‌های من هم جواب قانع کننده ای براش نبود و منو نبخشید و با اینکه دوس نداشتم این جمله رو به زبون بیارم اما مجبور شدم بگم خداحافظ و شاید سرنوشت همین بوده ...

گویی هر آغازی را پایانیست و گویی نظام آفرینش بر این مبناست.

امیدوارم منو و خبطی که کردمو به خاطر بزرگی و شرافت مثال زدنی خودش ببخشه تا بیش از این شرمندش نشم. منم آرزو می‌کنم هرجای این دنیای کوچیک که هست موفق باشه، با خدا باشه  و خدا پشت و پناهش باشه ...

یارب این نوگل خندان که سپــردی به منش   .....   می‌سپارم به تو از چشـم حسود چمنش

گرچه از کوی وفا گشت به صد مرحله دور   .....   دور باد آفت دور فلک از جان و تنش

من هزینه گزافی در قبال این تجربه تلخ دادم پس باید مراقب بود و توجه داشت که گاهی اشتباهات به نظر ناچیز میتونن عقوبات سنگینی به همراه داشته باشن ...

اندک اندک جمع مستان می رسند ...

بعد از ۲۵ روز بالاخره مشمول لطف ایزد شدیم و اومدیم مرخصی میان دوره.

به این دوره که من  رفتم میگن دوره طلایی و الحق که طلاییه یعنی من تا ۱۴ فروردین تو مرخصیم . بعد از اون دو هفته هم دارم تا آموزشم تموم بشه. یعنی دیگه تقریبا تمومه. همه چیز خوب گذشت اما این هفته آخر خیلی فشار عصبی داشتم و از همه چیز خسته شده بودم البته این مقوله مختص من نبود و همه تو آسایشگاه مثل من بودن و این اواخر دیگه هیچ کس حوصله نداشت و تو سر و کله هم میزدن. فعلا تا میان دوره که سختی نداشتم فقط یه مربی تاکتیک به اسم سروان پرنو داشتیم که خدا ازش نگذره ... پدری ازمون دراورد که گفتنی نیست، از بین حدود ۱۰۰۰ تا سرباز فقط دسته ما با این مربی تاکتیک داشت. این جناب سروان خیلی اذیتمون کرد. هر روز سینه خیز و پا مرغی و بشین و پاشو و ...

خلاصه فعلا برگشتیمو از بلوکه شدن وبلاگ جلوگیری کردیم و تا عید درخدمتیم تا ببینیم بعد عید خدا چی میخواد ...

نوبت رندان عالم هم رسید ...

بالاخره نوبت ما هم رسید!

همش به دیگرون گفتیم آش خور و خندیدیم، حالا از فردا میتونید به من بگید آش خور و بخندید. این خنده نوش جونتون باشه. امروز رفتم آرایشگری موهامو با نمره ۴ زدم. خیلی دیدنی شده قیافم! یادمه جوون تر که بودم هر کی سرشو میتراشید، دستمو میکشیدم سرشو و صلوات میفرستادم (انگار که زیارت میکنم) حالا یکی بیاد دستشو بکشه رو سر ما ...

آره عزیزم دارم میرم سربازی، البته بهتره بگم دارن میبرن سربازی، چون اگه دست من باشه از بیخ جمعش میکنم. آخه چه معنی داره این همه مدت درس بخونی بعدش بردارن به زور ببرنت سربازی اونجا واسه ۵۰۰۰۰ تومن ازت بیگاری بکشن. حالا آموزشو میگیم عیبی نداره، باید همه آموزش نظامی بلد باشن، اما بقیه ش فقط تلف کردن عمره. نمیدونم چرا یه فکری بهش نمیکنن. مثل کشورهای پیشرفته که سربازی طوریه که یه مدت برای یه جا با حقوق کار میکنی، هم برات میشه تجربه، هم میشه حقوق، هم میشه سابقه کار، هم عمرت تلف نمیشه، هم اینکه بعد از اینکه سربازی تموم شد همون شرکت به عنوان نیروی کار استخدامت میکنه. اما واسه ما چی ...

۱۷ ماه ... کم نیستا ... حالا بازم خوبه سخاوت به خرج دادن یه ماه واسه لیسانسمون کم کردن وگرنه یه سال و نیم تمام بود. آخه یکی نیست بگه من پیرمردو کجا میبرید، بذارید زندگیمو بکنم دیگه ...

پیری و معرکه گیری که میگن کار مویه ... دفتـــر عمــر داره صفحه پنجــا می گیره

روز اول به خودم گفتم اینـــــم مثل بقـی ... حالا کم کم می‌بینم کار داره بالا می گیره

 البته از یه جهت بدم نمیشه ها ... فردا میرم و همه از دستم راحت میشن، همه ... (حداقل برای یه مدت) همه اونایی که میگفتن چقدر حرف میزنی ... همه اونایی که میگفتن سادیسم داری ... همه اونایی که میگفتن غیرقابل تحملی ... همه اونایی که تو ظاهر ارادت داشتن و تو دلشون برام شمشیر میکشیدن ... همه اونایی که برا منافعشون دور و برم بودن ... همه اونایی که وقتی میدیدنم راهشونو کج میکردن از یه مسیر دیگه میرفتن ... همه اونایی که وقتی بهشون میرسیدم میگفتن أأأأأه بازم این اومد ... همه اونایی که چشم دیدنمو نداشتن ... همه و همه راحت میشن. آره با توام! تو هم از دستم راحت میشی ...

خودمم یه نفسی تازه میکنم، اینجا دیگه هواش سنگین شده، یه عده نمیذارن نفس بکشم. به قول شجریان:

من دچار خفقانم خفقان ... من به تنگ آمده ام از همه چیز ... بگذارید هواری بزنم؛ هان ... با شما هستم این درها را باز کنید ... من به دنبال فضایی می گردم ... لب بامی سر کوهی ... که در آنجا نفسی تازه کنم ... می خواهم فریاد بلندی بکشم ... آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآه ...۱

خلاصه ... سرتون درد نیارم، اومدم بگم و فردا میرم سربازی و یه مدت وبلاگ و تمام کارای عادی زندگیم بلوکه میشه، البته این بلوکه شدن باعث از دست دادن یه سری از دوستان عزیزم   میشه که خیلی به من لطف داشتن و این برام سخت خواهد بود، البته دعا میکنم این تلفات به حداقل برسه، اما چاره چیه ... با این حال سعی میکنم هر موقع موقعیتی پیش اومد به روز کنم، البته اگه موقعیتی پیش اومد. راستی تا یادم نرفته بگم که افتادم کرمانشاه!

ای بابا بازم که کارم به وراجی کشید ...

بس کن تو ای محسن مگو، دیگر از این شوریدگی   .....   شرح ضمیر مست تو، ناید به چندین نامه ها

پس سخن کوتاه باید والسلام ...

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

۱. البته این شعر واسه فریدون مشیریه

بالاخره پرسپولیس هم تونست!!!

بالاخره پرسپولیس تونست. خیلی ها می گفتن اون توانشو نداره، اون نمی تونه، اما اون نشون داد که برای کارهای بزرگ تر از این هم جسارت کافی رو داره.
بله بالاخره پرسپولیس تونست بعد از ۴ شکست پیاپی استقلالو شکست بده، اون که ۱۱ نفره در ۸۰ دقیقه نتونست به این هدف والا دست پیدا کنه بعد از تعویض های رویایی دنیزلی (به کوری چشم بعضی ها، مربی ترک تبار پرسپولیس) با ۱۰ یار درعرض ۱۰ دقیقه تونست عقده های درونی حاصل از واپس زدگی طرفدارهای خودش رو با این برد شیرین دربی ۷۴ تخلیه کنه و با فراموشی رتبه اش تو جدول، دل ملتی رو شاد کنه.

ای بابا چقدر شبیه مطلبی شد که در مورد گلشیفته نوشته بودم!!! بگذریم .....

این پدیده نوظهور که توسط یه مهاجم لیبیایی نو ورود (ایمن زاید) اتفاق افتاد، باعث شد که من بعد از دو سال هنگام دیدن بازیهای پرسپولیس در لیگ هیجان زده بشم و از جام بلند شم!!! (آخرین بار بعد از شوت دیدنی کریم باقری و برد ۲ به ۱ پرسپولیس این اتفاق افتاده بود).

لازمه که بگم تنها هت تریک دربی به نام همایون بهزادی ثبت شده بود. اما نه در ۱۰ دقیقه، ایمن زاید در ۱۰ دقیقه کاری کرد که بزرگترین گلزنای دو تیم طی ۴۳ سال نتونستن انجام بدن.

اما آخرشم نفمیدم آخه به من چه ربطی داره که کدومشون ببرن، آخه چی به من میرسه که دارم خودمو آتیش میزنم؟ شما میدونین چی به من میرسه؟!!!

بالاخره گلشیفته تونست!!!

بالاخره گلشیفته تونست. خیلی ها می گفتن اون توانشو نداره، اون نمی تونه، اما اون نشون داد که برای کارهای بزرگ تر از این هم جسارت کافی رو داره.
بله بالاخره گلشیفته فراهانی تونست لخت بشه، اون که در ایران نمی تونست به این هدف والا دست پیدا کنه بعد از اقامت در اروپا در یک اقدام نمادین خودش رو در معرض نمایش قرار داد و تونست عقده های درونی حاصل از واپس زدگی میل جنسی خودش رو به نام مبارزه و با نقاب آزادی تخلیه کنه و الان احتمالا به آرامش رسیده.
این حرکت جسورانه ی گلشیفته که احتمالا به دلیل کم رنگ شدن نام گلشیفته در مبارزات آزادیخواهانه بود، در یک تیزر تبلیغاتی برای جشنواره سزار فرانسه انجام شد. لازم به ذکره که این حرکت شجاعانه با استقبال شدید آزادی خواهان (و احتمالا چشم چرانان) جهان مواجه شد و دل ملتی رو شاد کرد.

ما مشتاقانه باز هم منتظریم تا سایر هنرمندان و غیرهنرمندان عزیز، شجاع و بی حیامون هم به نشانه مبارزه برای آزادی هر چی سریعتر اقدام به لخت شدن کرده و با بی شرمی هرچه تمام تر، بیش از پیش دل ملت غم زده ما رو شاد کنن!
البته باید توجه داشت که
هر که در این بزم عریان تر است ... آزادی بیان بیشترش میدهند
پس بیایید هرچه سریعتر عریان شویم . . .

آخه مگه تو کارشناسی!!!

یکی از مشکلاتی که از ابتدای پیدایش ایران و ایرانی تا به امروز گریبان گیر ما بوده اینه که اینجا هیچ چیز سر جای خودش نیست و همه خارج از حیطه اطلاعات و مسئولیتشون کار میکنن و نظر میدن و به همین دلیل از مسئولیت و تخصص اصلی خودشون غافل میشن! مثال براش زیاده:

مثلاً رئیس صدا و سیما مهندسه! حالا این دوتا چه ربطی به هم دارن خدا عالمه! یا مثلاً خود من، مهندسی خوندم اما شعر میگم یا بحث فرهنگی میکنم!

یا وقتی یکی مریض میشه همه میشن کارشناس؛ این میگه اونو بخوری خوب میشی، اون میگه اینو بخوری خوب میشی! آخه مگه تو دکتری؟!

یا وقتی یکی داره ساختمون میسازه همه میشن کارشناس؛ این میگه اونطوری بسازی خوبه، اون میگه اینطوری بسازی خوبه! آخه مگه تو بنایی؟!

یا وقتی تو خیابون تصادف میشه، همه میشن کارشناس؛ این میگه اون مقصره، اون میگه این مقصره! آخه مگه تو افسر راهنمایی ای؟!

یا وقتی تو فوتبال خطا میشه، همه میشن کارشناس؛ این میگه خطا بود، اون میگه خطا نبود! آخه مگه تو داوری؟!

یا وقتی یه طرح اقتصادی میخواد اجرا شه، همه میشن کارشناس؛ این میگه طرح خوبیه، اون میگه طرح بدیه! آخه مگه تو اقتصاد دانی؟!

یا وقتی یه مسئله عقیدتی پیش میاد همه میشن کارشناس؛ این میگه اونطوری درسته، اون میگه اینطوری درسته! آخه مگه تو آخوندی؟!

یا وقتی انتخابات مجلس میخواد برگزار بشه همه میشن کارشناس؛ این میگه به من رأی بدین اون میگه به من رأی بدین! آخه تو کجا نمایندگی کجا؟! تا دیروز سر کوچمون بقالی داشتی، چی شد یه دفعه شکوفا شدی؟!

و مثال های زیاد دیگه ای که اگه ادامه بدم دیگه بقیه شو نمیخونین! مثالهایی هم تو مسایل سیاسی و حکومتی وجود داره که از ترس واردش نمیشم!

حالا چرا مردم ایران (مثلاً خود من) همیشه تو جایی که به هیچ وجه تخصص ندارن نظر میدن؟!

آیا چون همیشه سرکوب شدن، واسه همین عقده کارشناس شدن پیدا کردن یا نه چون هیچ وقت سرکوب نشدن و مسئولیتی در قبال گفته هاشون نداشتن همه کارشناس شدن؟!

آیا از همه چیز اطلاع دارن که به همه چیز نظر میدن یا نه چون از هیچ چیز اطلاع ندارن به خاطر اون به همه چیز نظر میدن؟!

آیا چون می خوان مملکت پیشرفت کنه این کارو می کنن یا نه چون نمی خوان مملکت پیشرفت کنه این کارو میکنن؟!

آیا میدونن دارن چیکار میکنن یا نمیدونن دارن چیکار میکنن؟!

به نظر شما قضیه چیه؟!

 

این جا ایران است!!!

این جا ایران است ایران، سرای من!

این جا ایران است ایران سرای شاعران و شاعران و شاعران و چند صباحی دانشمندان و حکیمان و ادیبان!

این جا ایران است ایران سرای خونخوارترین و مکار ترین و حریص ترین پادشاهان تاریخ، از جمشید ها و داریوش ها و کمبوجیه ها و خشاریارها و خسرو ها و اردشیرها تا نادر ها آقا محمد ها و رضا خان ها و هاشمی ها و . . .

این جا ایران است ایران سرای خونخوارترین و غاصب ترین و ظالم ترین حکومت های تاریخ، از مادها و هخامنش ها و اشکانی ها تا افشاری ها و سلجوقی ها و قزنوی ها و قاجاری ها  و پهلوی ها و اسلامی ها و . . .

این جا ایران است ایران سرای دروغگو ترین و ریاکارترین و دغل بازترین و تنبل ترین مردم تاریخ، از حاکمان و شاهان و خانان و اربابان و سرمایه داران تا رعیت و مردم تهی دست و پیر و جوان و زن و مرد و کودک و نوزاد و جنین . . .

اینجا ایران است ایران سرای دزدترین مردم تاریخ، از جیب بر و کیف قاپ و قالپاق دزد و ماشین دزد و  اسباب دزد  و بانک زن تا دزدی از خزانه و بیت المال و اموال عمومی و اختلاس 3 هزار میلیارد تومانی و . . .

چه بگویم اینجا ایران است، ایران با تمدنِ بی تمدن، ایران با فرهنگِ بی فرهنگ، ایران اسلامیِ بی اسلام، ایران با ریشه ی بی ریشه، ایران امنِ بدون امنیت.

اینجا ایران است ایران، سرای جلادان و دجالان و خونخواران و قدرت طلبان و دغل بازان و نافرمایان و سخن چینان و فخر فروشان و ظاهر بینان و هواپرستان و گردن کشان و بخیلان و نادانان و حریصان و ناامیدان و کافران و ریاکاران و سرکشان و کم کاران و وراجان و منفعت طلبان و مصلحت نااندیشان و تنبلان و گناه کاران و مریضان و نامهربانان و سنگدلان و دزدان و متکبران و خود بینان و دروغگویان و مکاران و موذیان و هرزه گویان و خیانت کاران و نفهمان و تندخویان و بی معرفتان و بی آبرویان و بی وجدانان و بی فرهنگان و بی ریشه گان و بی وفایان و بی اصالتان و بی ادبان و بی مسئولیتان و بی عاران و بی کاران و بی عدالتان و بی ایمانان . . .

این جا ایران است ایران، سرای من، سرای تو، سرای ما،

از همان مبدا تاریخ همان بوده که هست بی هیچ پیشرفت و تغییر و تحول در خلق و خوی و آداب مردم آن

و تا ابد همان که هست خواهد بود بی هیچ پیشرفت و تغییر و تحول در خلق و خوی و آداب مردم آن

چرا که این جا ایران است ایران، سرای من، سرای تو، سرای ما . . .

ایران تعطیل ترین کشور دنیا!!!

میدونستین ایران تعطیل ترین کشور دنیاست !!! جالبتر اینه که هر روز هم با دادن طرح ها و لایحه های جدید سعی داره فاصله شو از رغبای نزدیک کم کنه تا در امر تعطیلی بی رغیب باقی بمونه!!!

۲۵روز: در این گروه تنها ایران است.

۲۴ روز: سریلانکا در جنوب شرق آسیا.

۲۰ روز: نپال در شمال آسیا.


.

.

.


۳ روز: عربستان، گامیبیا و هندوستان.
۲ روز: رواندا و بوتان.
۱ روز: کومور در جنوب شرقی قاره آفریقا.

لیست کامل کشور ها رو در ادامه مطلب ببینید . . .

روز کدوم جوون !!!

سالروز تولد حضرت علی اکبر رو به همه مسلمانان تبریک می گم.

امروز رو جمهوری اسلامی به نام روز جوان نامگذاری کرده، اما روز کدوم جوون من هنوز درک نکردم! دیگه ما تو مملکتون جوون نداریم یه پیرمرد ۷۰ ساله از جوونای ما سرحال تره! همه ی جوونای ما معتادن! یکی معتاد مواد مخدره! یکی معتاد بازی کامپیوتریه! یکی معتاد چت تو انترنته! یکی معتاد ولگردی تو خیابونه! یکی معتاد وبگردیه! یکی معتاد پارتیه! یکی معتاد خوابه! یکی معتاد .... ! تعداد خیلی خیلی کمی هم معتاد درس خوندنن! از این همه جوون که البته اسماً جوونن حتی یه نفر پیدا نمیشه که جوون باشه، شاداب باشه، تحرک داشته باشه، امید داشته باشه، کار و تلاش کنه، مفید باشه! حالا بهوونه هم دارن، میگن تو مملکته ما شادی و تفریح نیست! آخه نمی دونم این جوونای ۴۰، ۵۰ سال پیش چیکار میکردن! با هیچ امکاناتی خیلی ساده شاد بودن، سرحال بودن چون جوون بودن! اما جوونای ما با این همه امکانات تفریحی، شاد نیستن، چون اصلا جوون نیستن!

جوونای قدیم کار میکردن، نون عرقشونو میخوردن، کارهای سخت. . . اما جوونای امروز همه مفت خورن، همه  مصرف کنندن، همه دارن از جیب بابا میخورن! با این همه مفت خوری و دنایت و رذالت و جلافت و وقاهت و بلاهت و بهالت و سفاهت و حماقت و حقارت و ... ادعا هم دارن، این دیگه همه جای آدمو میسوزونه!

پس چه جوونی، چه روز جوونی، چه آشی، چه کشکی! باید تو این روز هممون مشکی بپوشیم چون همه جوونای ما مردن، دیگه تو مملکت جوون نداریم!

پس سخن کوتاه باید والسلام . . .

پرسپولیس برنده‌ی شهر آورد هفتادم شد.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيدتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

به گزارش خبرگزاری دروغ پردازان پرسپولیس در این بازی که دهم فروردین ۱۳۹۰ برگزار شد در یک بازی اروپایی، دیدنی، تهاجمی، سرعتی، قدرتی و ... حریف گردن کلفت و دیرینه‌ی خود یعنی استقلال را با نتیجه پر گل ۶ بر ۰ شکست داده و خاطره‌ی شش تایی‌های سال‌های دور را دوباره زنده کند.

به گزارش این خبرگزاری بازیکنان پرسپولیس در این بازی بسیار چابک و سرحال بودند و مثل اسبی سرکش و تشنه گل زنی به این طرف و آن طرف می‌دویدند و به یاران حریف مجال درنگ و حرکت نمی‌دادند، به طوری که درصد مالکیت توپ ۹۹ به ۱ به نفع شاگردان دایی بود که بعد از بازی بر اساس مصاحبه‌ای که با بازیکنان انجام شد، مشخص گشت که آن یک درصد هم به صورت آوانس در اختیار بازیکنان استقلال قرار گرفته بود. تعداد پاس‌های پرسپولیس در این بازی بسیار زیاد و غیر قابل شمارش بود ولی به گفته کارشناسان مطمئناً رکورد بیشترین پاس صحیح در یک بازی که قبلاً در اختیار بارسلونا به تعداد نهصد و خورده‌ای پاس بود، شکسته شده است. در این دیدار پرسپولیس موقعیت‌های گل فراوانی را نیز به علت نا داوری از دست داد به طوری که بنا به گفته‌ی دایی اگر نا داوری اجازه می‌داد به مناسبت فرا رسیدن سال ۱۳۹۰ خورشیدی و به افتخار عادل فردوسی پور و برنامه‌ی ۹۰ و اینکه فوتبال ۹۰ دقیقه است، ۹۰ گل به استقلال هدیه می‌کردیم که داور دست محبت ما را از پشت بست. پرسپولیس با این بازی جواب تمام انتقادها مبنی بر افت محسوس در طراوت این تیم را داد و نشان داد که پرطرفدارترین تیم آسیا همچنان حرف اول را در آسیا می‌زند.

خاطر نشان می‌کنم که تمامی گل‌های پرسپولیس را مهاجم کهنه کار این تیم وحید هاشمیان به ثمر رساند. در این دیدار وحید به همراه سایر هم تیمی‌هایش عالی بود و به گفته ناظران و شاهدان حاضر در صحنه، این مهاجم بوندس لیگایی، پیری را فراموش کرده و برای خودنمایی، همچون جوان 12 ساله، چنان شاداب و با طراوت بازی می‌کرد که بعد از بازی عده‌ای از دلّالان بازیکن، خصوص برگشت به لیگ‌های اروپایی و حتی حضور در بارسلون با وی به مذاکره پرداختند که او این درخواست‌ها را رد کرد و گفت می‌خواهم تا ابد روی نیمکت پرسپولیس بنشینم.

این تمام خوابی بود که دیشب دیدم !!! اما حقیقت این بود که باز هم پرسپولیس باخت . . .

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

 

تمدن و فرهنگ ایرانی؛ از توهم تا واقعیت

تاریخ را ورق می زدم که ناگاه دیدگانم به نامی بزرگ و پرابهت افتاد، نامی که با خطی درشت نگاشته شده بود. "کوروش" آری کوروش، این نامی بود که مرا به سوی خود جذب کرد. از روی کنجکاوی بر آن شدم که دلیل بزرگی این نام را در تاریخ دریابم، زین سبب در اعماق تاریخ غوطه ور شده و به تفحص در زندگانی صاحب این نام بزرگ پرداختم. اما آنچه بیش از همه در زندگی کوروش بزرگ، جلوه گر می آمد منشوری بود که بر روی استونه ای از گل پخته در فتح بابل به دست ایرانیان به دستور کوروش نوشته شده بود.عمده ی بزرگی نام کوروش را نیز همین منشور سبب شده است.


 «منم کوروش، شاه جهان، شاه بزرگ، شاه دادگر، شاه بابل، شاه سومر و اکد، شاه جهان. پسر کمبوجیه، شاه بزرگ ... آنگاه که بدون جنگ و پیکار وارد بابل شدم، همه مردم گامهای مرا با شادمانی پذیرفتند.

در بارگاه پادشاهان بابل بر تخت شهرياری نشستم، مردوک (مردوخ = خدای بابلیان)، دلهای پاک مردم بابل را متوجه من کرد. ... زیرا من او را ارجمند و گرامی داشتم.

ارتش بزرگ من به آرامی وارد بابل شد.

نگذاشتم رنج و آزاری به مردم این شهر و این سرزمین وارد آید.

برده داری را بر انداختم، به بدبختی‌های آنان پایان بخشیدم. ...

من فرمان دادم که هیچکس اهالی شهر را از هستی ساقط نکند.

فرمان دادم که همه مردم در پرستش خدای خود آزاد باشند و کسی آنان را نیازارند.

خدای بزرگ از کردار من خشنود شد ...

او برکت و مهربانیش را ارزانی داشت.

ما همگی شادمانه و در صلح و آشتی مقام بلندش را ستودیم ...

من همه شهرهایی را که ویران شده بود از نو ساختم.

فرمان دادم تمام نیایشگاه‌هایی را که بسته شده بود، بگشایند.

همه مردمانی را که پراکنده و آواره شده بودند، به سرزمین خود برگرداندم و خانه های ویران آنان را آباد کردم، باشد که دلها شاد گردد و هر روز در پیشگاه خدای بزرگ، برایم زندگانی بلند خواستار باشند ...

من برای همه مردم جامعه‌ای آرام مهیا ساختم و صلح و آرامش را به تمامی مردم اعطا کردم.

من به تمام سنتها، و ادیان بابل و اکد و سایر کشورهای زیر فرمانم احترام می‌گذارم.

همه ی مردم در سرزمینهای زیر فرمان من .در انتخاب دین، کار و محل زندگی آزادند.

تا زمانی که من زنده ام هیچکس اجازه ندارد اموال ودارایی های دیگری را با زور تصاحب کند.

اجازه نخواهم داد کسی دیگری را مجبور به انجام کار بدون دریافت مزد کند.

هیچکس نباید به خاطر جرمی که اقوام یا بستگان او مرتکب شده‌اند تنبیه شود.

من جلوی برده داری و برده فروشی از زن و مرد را می گیرم و کارکنان دولت من نیز چنین کنند تا زمانیکه این سنت زشت از روی زمین برچیده شود.

شهرهای ویران شده در آنسوی دجله و عبادتگاه های آنها را خواهم ساخت تا ساکنین آنجا که به بردگی به بابل آورده شده‌اند بتوانند به خانه و سرزمین خود بازگردند.»

عجب جملات زیبا و عمیقی. البته بی تفاوت باشید نسبت به اینکه تاریخ را فاتحان می نگارند و هیچ فاتحی خود را غاصب نمی شمارد و فاتحان همیشه خود را مجریان صلح و آرامش و پیشرفت می دانند (مثل آمریکای امروز!!!). صد البته این اثر گرانسنگ و نشانه تمدن ایرانی مدت ها در زیر خاک مدفون بود. به همین خاطر بر آن شدم که نام کاووشگری که این اثر را از زیر خاک نجات داده و سبب مباهات ایرانیان شده را از برای تحسین بیابم. در جستار خویش با کمال تعجب دیدم اکتشاف این اثر نه به دست ایرانیان که بر تمدن و گذشته ی خود می بالند، بلکه به دست مردم اروپا که به علم و عقل و آینده ی خود می نازند صورت گرفته است. آری این اثر در سال ۱۲۵۸ خورشیدی مصادف با ۱۸۷۹ میلادی به هنگام کاوشهای باستان ‌شناسی یک هیئت بریتانیایی در محوطه باستانی بابل در بین‌النهرین هرمزد رسام، باستان‌شناس بریتانیایی آسوری ‌تبار کشف شد و تاکنون نیز در یکی از موزه های انگلستان نگهداری می شود چرا که ایرانیان متمدن حتی توانایی نگاه بانی از شناسنامه ی تمدن و فرهنگ خود را نیز ندارند. البته نا گفته نماند که این اثر دو مرتبه  که یکبار به مدت چند روز در جریان جشن های ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی و یکبار هم به مدت 4 ماه در ۱۰ سپتامبر ۲۰۱۰ پس از 5 سال مذاکره و مخالفت دولت بریتانیا برای نمایش عموم به ایران قرض داده شده است.

بعد به تفحصی دیگر بار در تاریخ پرداختم تا ببینم  بعد از مرد بزرگ تاریخ و تمدن ایران به چه سرنوشتی دچار شده است. به گواه تاریخ بعد از کوروش پسرش کمبوجیه دوم بر تخت سلطنت ایران جلوس کرده است.

کمبوجیه برادر کوچکی به نام بردیا داشت که در بین مردم محبوب بود. او پس از رسیدن به سلطلنت قصد کشورگشایی و حمله به مصر کرد، اما از بیم اینکه برادرش در غیاب وی شورش کرده و بر تخت نشیند، او را مخفیانه کشت و تا زمان داریوش بزرگ نیز به جز عده از کسی درباریان از مرگ بردیا با خبر نبود. پس از مرگ بردیا راه بر فتح مصر باز شد و کمبوجیه به مصر لشکرکشی کرد. هرودوت می نویسد:

کمبوچیه در مصر به رسم پدر در بابل عمل نکرد، به غارت و ویرانگری در شهر های آن پرداخت، گاو مقدس مصریان را کشت، تعدادی از پادشاهان مومیایی مصری را از بین برد. همچنین در مورد زندگی او می نویسد: با آنکه در هیچ دوره و زمانی در پارس سابقه نداشت، برادر با خواهر وصلت کند، با وجود این برخلاف شرع و آئین قومی خویش، به فکر ازدواج با خواهر خود آتوسا افتاد. سپس قضات شاهی را احضار کرد و پرسید: "آیا در پارس قانونی هست که اگر وی بخواهد ازدواج بین خواهر و برادر را مجاز سازد؟" داوران شاهی پاسخ متناسبی یافتند که نه خلاف واقع بود و نه جان آنها را به خطر می‌انداخت. آنها هر چند نتوانسته بودند، قانونی پیدا کنند که چنین امری را تجویز کند، ولی قانونی یافتند که به پادشاه ایران اختیار می‌داد، به آنچه دلخواه اوست، رفتار کند. کمبوجیه نه یک بار بلکه دو دفعه، از حق جدید، استفاده کرد و با خواهر جوان ترش رکسانا هم ازدواج نمود. رکسانا در سفر مصر همراه او بود. یونانی‌ها درباره مرگ رکسانا می‌گویند که رکسانا روزی گریه می‌کرد و کمبوجیه علت آن را پرسید و رکسانا جواب داد که بی‌اختیار یاد بردیا افتاده‌ است که کسی را یار و غمخوار نداشته‌است، بنا بر قول یونانیان این ماجرا و خشم کمبوجیه، سبب مرگ خواهرش شد. از طرف دیگر مصری ‌ها می‌گویند، که رکسانا از ازدواج خود ناراضی و ناخوشنود بود. روزی برادر را بخاطر اینکه مخالف رسم و رسوم پارسیان رفتار کرده‌است، شماتت کرد، کمبوجیه از سخن او برآشفته شده و لگدی بر پهلوی او زد و چون بانو باردار بود، باعث سقط جنین شد و متعاقب آن رکسانا نیز درگذشت.

کمبوجیه در پایان سه سال دوری از وطن بخاطر خبرهای بدی که از ایران می‌رسید و طغیان بدفرجامی که در آنجا روی داده ‌بود و حضور او را در آنجا الزامی می‌کرد، روی به ایران آورد. او شنیده بود که فردی از مغان اهل ماد، خود را بردیا پسر کوروش خوانده و بر تخت سلطنت نشسته و مردم همه به طرف او گرویده اند. کمبوجیه در موقعیت بسیار دشواری واقع شد چون خود می‌دانست که بردیا را کشته، ولیکن نمی‌توانست این مطلب را علناً ابراز کند. لیکن قبل از آنکه با محرک این طغیان که مردم او را بردیا پسر کوروش می‌خواندند، روبرو شود در هنگام بازگشت، یک شب و به هنگام باده نوشی خود را با خنجر زخمی کرد که بر اثر همین زخم نیز درگذشت؛ ولی برخی دلیل مرگ وی را بیماری و برخی دیگر توطئه اطرافیان می دانند اما مسلم است که وی در مسیر بازگشت از مصر مرده است.

وقتی زندگی کمبوجیه را اینگونه یافتم با خود گفتم: احتمالا کوروش آنقدر در فکر تهیه و تنظیم منشور و لشکرکشی به سایر نقاط دنیا و گسترش تمدن در آنها بوده که از تربیت فرزندش غافل شده است!

براستی فرهنگ و تمدن ایران کدام است؟ آنچه از زندگی کوروش مانده و آن تعریفی که خود کوروش در منشورش از خویشتن کرده (که با توجه به راستگو بودن همه ی ایرانیان آن را باور می کنیم!) و یا آنچه از زندگی پسرش مانده است! آیا بهتر نیست به جای رفتن به دنبال گذشته ها و بالیدن به آن، کمی به آینده بیاندیشیم تا از جهان سومی بودن برهیم!