در پس هر حادثه حکمتی نهفته است ...
دوستم با عجله اومد و ساک شنا و کیف دستی کوچیکم که رو صندلی جلوی ماشین بودو برداشت و روی صندلی عقب ماشین انداخت. من خیلی سریع ماشین را روشن کردم و خواستم حرکت کنم که ناگهان اتومبیلی که از کنار ما گذشته بود ایستاد و دنده عقب گرفت و مسیر ما را مسدود کرد. من از این موضوع خیلی عصبانی شدم، هر چقدر بوق زدم و اشاره کردم فایده ای نداشت و مسیر ما را باز نکرد، ناچار شدم دنده عقب بگیرم و این ماشینو دور بزنم. از کارش به شدت عصبانی شده بودم و به برا همین وقتی که خواستم از کنارش بگذرم با لحنی بسیار تند مورد خطاب قرار دادمش و اعتراض کردم و برا این کارش سرزنشش کردم.
در همین حین خانم راننده ماشین که کنارش نشسته بود شیشه ماشینو پایین داد و گفت: آقا وقتی اوسایلتونوجابجا می کردین، کیف دستیتون افتاد رو زمین. ما خواستیم شما رو مطلع کنیم اما شما مجال ندادید!
به عقب نگاه کردم و کیف دستیمو رو زمین دیدم و از کارم به شدت شرمسار و پشیمون شدم. تو کیفم چند میلیون پول داشتم!
تصمیم گرفتم از این به بعد در مورد دیگرون و رفتارشون زود قضاوت نکنم، چرا که در پس هر حادثه ای حکمتی نهفته است.
محفل دل جاییست برای اظهار افکار من در زمینه ها و مختصات زمانی گوناگون که مطلق نیستن و ممکنه درست یا غلط باشن. بنابراین نظرات شما می تونه در پیشرفت و بهبود این افکار تأثیر بسزایی داشته باشه.